هیستوبرند > داستان برند > اشخاص > داستان زندگی استیو جابز، نابغه ولی لجباز
استیو جابز در ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ در سانفرانسیسکو، کالیفرنیا به دنیا آمد. استیو از همان دوران کودکی فردی بود که دنیا را متفاوت میدید و همیشه به دنبال کشف موضوعات جدید و ناشناخته بود که این علاقه به کاوش و روحیه کنجکاوی جابز او را به سمت تجربیاتی کشاند که کمتر کسی در آن زمان به فکر آنها بود.
نقل قول از استیو جابز:در سال ۱۹۷۶، وقتی جابز 21 ساله و دوستش استیو وازنیاک شروع به ساخت اولین کامپیوتر خود کردند، هنوز مفهوم “کامپیوتر شخصی” بهخوبی شناخته نشده بود. بسیاری از مردم، کامپیوترها را ابزارهایی پیچیده و دور از دسترس میدانستند. اما جابز به چیزی بزرگتر فکر میکرد: او میخواست فناوری را از انحصار متخصصان خارج و در دسترس همه مردم قرار بگیرد. استیو این نابغه دورن ما از همان ابتدا نشان داد که میتواند خارج از چارچوب و الگوهای عادی فکر کند و راههایی تازه برای رسیدن به هدف پیدا کند.
شروع این سفر با تولد اپل در گاراژ خانه پدر و مادر جابز در کالیفرنیا بود. شاید در آن زمان کمتر کسی فکر میکرد که از دل آن گاراژ کوچک، یکی از بزرگترین برندهای جهان زاده شود. جابز و وازنیاک با ساخت Apple I راهی جدید را برای ورود کامپیوترها به خانههای مردم باز کردند. این محصول ساده و نوآورانه، اولین قدم در سفری بزرگ بود که جهان تکنولوژی را تغییر داد.
در ادامه، جابز ثابت کرد که به چیزی فراتر از فروش یک محصول فکر میکند. او میدانست که موفقیت تنها در ارائه یک کامپیوتر نیست، بلکه در خلق تجربهای بینظیر برای کاربر نهفته است. به همین دلیل، اپل در سال ۱۹۷۷ محصول Apple II را عرضه کرد؛ محصولی که بهسرعت به موفقیتی بزرگ تبدیل شد. این دستگاه نهتنها از نظر طراحی جذابتر بود، بلکه بهشدت کاربرپسند بود و توانست بازار کامپیوترهای شخصی را متحول کند.
استیو جابز همواره به دنبال چیزی بیشتر از آنچه در مقابلش قرار داشت بود. او همیشه به فکر آینده بود و از تجربه شکستها نمیترسید. این ویژگی او را از دیگران متمایز میکرد؛ اینکه هیچگاه از پرسیدن و جستجو برای بهترین راه حل دست نمیکشید. او به جای دنبال کردن مسیرهای عادی، به دنبال راههای جدیدی بود که کمتر کسی به آنها فکر کرده بود. درست مانند رویکرد ماجراجویانهای که هیستوبرند در روایت داستانهای برندها در پیش گرفته است؛ نگاهی به زوایای جدید و تجربهای که کمتر دیده شده است.
جابز همچنین به اهمیت طراحی و تجربه کاربری پی برده بود. او معتقد بود که تکنولوژی باید ساده و برای عموم قابل استفاده باشد. این فلسفه طراحی، بعداً به یکی از مهمترین اصول اپل تبدیل شد. در دنیایی که بسیاری از شرکتهای تکنولوژی به پیچیدگی و عملکرد تمرکز داشتند، جابز از زاویهای متفاوت وارد شد و تجربه کاربری و زیباییشناسی را در مرکز توجه قرار داد. این رویکرد باعث شد اپل به شرکتی پیشرو در طراحی محصولات دیجیتال تبدیل شود.
اما چیزی که استیو جابز را واقعاً متمایز میکرد، شور و اشتیاق بیپایان او برای نوآوری و تغییر بود. او باور داشت که هر مرزی قابل عبور است و هر ایدهای میتواند به واقعیت تبدیل شود. این نگاه ماجراجویانه و خلاقانه، نهتنها به اپل بلکه به دنیای فناوری نیز روح تازهای بخشید. او همیشه به دنبال چیزی بیشتر از آنچه در مقابلش بود میگشت، و این همان چیزی است که هیستوبرند نیز به دنبال آن است: کشف و بازگویی داستانهایی که به ما انگیزه و الهام میدهند تا بیشتر به جستجو بپردازیم و خلاقیت را به کار گیریم.
زندگی استیو جابز، درست مثل مسیر نوآوریهایش، پر از پیچ و خمهایی بود که کمتر کسی میتوانست از آنها عبور کند. یکی از مهمترین این لحظات، شکست بزرگ او در اپل بود؛ شرکتی که خود او بنیانگذاری کرده بود و به شکلی باور نکردنی از آن اخراج شد. این واقعه در سال ۱۹۸۵ رخ داد و برای جابز بهشدت ضربه روحی بزرگی بود. اما همانطور که جابز همواره به دنبال راههای جدید برای رسیدن به موفقیت بود، این شکست نیز او را متوقف نکرد.
پس از ترک اپل، بسیاری انتظار داشتند که جابز بهسختی بتواند بازگشت کند. اما او با روحیه ماجراجویانه و جسورانهای که همیشه داشت، به سراغ تجربههای جدید رفت. نکست (NeXT) اولین تلاش او پس از اپل بود؛ شرکتی که با تمرکز بر ساخت کامپیوترهای قدرتمند برای بازارهای خاص و آموزشی تأسیس شد. اگرچه محصولات نکست از لحاظ فنی بینظیر بودند، اما نتوانستند در بازار رقابتی موفقیت تجاری بزرگی به دست آورند. با این وجود، این شرکت در آینده به نقطه عطفی در مسیر جابز و بازگشت او به اپل تبدیل شد.
همزمان با نکست، جابز یکی دیگر از حرکتهای بزرگ خود را آغاز کرد: سرمایهگذاری در استودیو پیکسار. پیکسار که در آن زمان یک استودیوی کوچک انیمیشن بود، با رهبری جابز و خلاقیت تیمش، به یکی از موفقترین شرکتهای انیمیشنسازی جهان تبدیل شد. این استودیو اولین فیلم انیمیشنی کاملاً رایانهای خود، داستان اسباببازی را در سال ۱۹۹۵ به بازار عرضه کرد. این فیلم نهتنها موفقیتی تجاری بزرگ بود، بلکه نگاه جدیدی به دنیای انیمیشن آورد. از این منظر، جابز نشان داد که میتواند در هر مسیری که قدم میگذارد، با نوآوری و خلاقیت به موفقیت برسد.
اما این پایان ماجراجویی جابز نبود. در اواسط دهه ۹۰، اپل که روزی یکی از شرکتهای پیشرو در صنعت تکنولوژی بود، با مشکلات بسیاری دستوپنجه نرم میکرد و بهسختی در بازار رقابت میکرد. در این زمان، جابز که دیگر یک کارآفرین باسابقه و موفق بود، دوباره به اپل بازگشت. این بازگشت نهتنها نقطه عطفی در تاریخ اپل بود، بلکه جابز را به یکی از تأثیرگذارترین چهرههای دنیای تکنولوژی تبدیل کرد. نکست که قبلاً موفقیتی تجاری نداشت، حالا به ابزاری تبدیل شد که سیستمعامل جدید اپل، Mac OS X، بر پایه آن ساخته شد.
بازگشت استیو جابز به اپل را میتوان یکی از بزرگترین بازگشتهای تاریخ کسبوکار دانست. او نهتنها شرکت را از آستانه ورشکستگی نجات داد، بلکه با معرفی محصولاتی نوآورانه مثل آیمک، آیپاد، و بعدها آیفون و آیپد، اپل را به یکی از قدرتمندترین و خلاقترین برندهای جهان تبدیل کرد. جابز با تکیه بر تجربههای قبلی خود و درسهایی که از شکستهای گذشته گرفته بود، توانست اپل را به اوج بازگرداند و مفاهیم جدیدی از نوآوری و طراحی را به دنیا معرفی کند.
یکی از درسهای بزرگی که از این بخش از زندگی جابز میتوان آموخت، این است که شکستها میتوانند تبدیل به فرصتی برای یادگیری و رشد شوند. همانطور که او از شکست در اپل و نکست استفاده کرد تا مسیرهای جدیدی را کشف کند، این شکستها باعث شد جابز به چشمانداز بزرگتری از آینده دست یابد. در نهایت، استیو جابز همیشه به ما نشان داد که مهم نیست چقدر بار شکست خوردهایم؛ مهم این است که چگونه از آنها برای ساختن آیندهای بهتر استفاده کنیم.
در زندگی جابز، میبینیم که شکست پایان راه نیست؛ بلکه نقطهای است که در آن میتوان دوباره بلند شد و به موفقیتهای بزرگتری دست یافت. همین رویکرد است که او را به یکی از نمادهای بزرگ خلاقیت و نوآوری تبدیل کرد. داستان بازگشت او به اپل نشان میدهد که حتی در بدترین شرایط، اگر با نوآوری و پشتکار به جلو برویم، میتوانیم مسیر موفقیت را پیدا کنیم.
پس از بازگشت به اپل در اواخر دهه ۹۰، استیو جابز نشان داد که تنها یک کارآفرین موفق نیست، بلکه یک خردمند واقعی است که با نگاه تحلیلی و راهبردی خود توانسته بود از گذشته درس بگیرد و برای آینده برنامهریزی کند. او به دقت شرایط بازار را ارزیابی کرد، نیازهای مخاطبان را درک نمود و بر اساس این تحلیلها، محصولاتی خلق کرد که تنها ابزارهای فناورانه نبودند، بلکه به بخشی جدانشدنی از زندگی مردم تبدیل شدند.
بازگشت جابز به اپل را میتوان بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ فناوری دانست. او نهتنها این شرکت را از آستانه ورشکستگی نجات داد، بلکه آن را به یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین برندهای جهان تبدیل کرد. اما چگونه جابز توانست به این موفقیت دست یابد؟ پاسخ این سؤال را میتوان در دو ویژگی کلیدی او جستجو کرد: خردمندی و نوآوری.
جابز بهخوبی میدانست که برای موفقیت در دنیای پرشتاب فناوری، باید با دقت و تحلیل به مسائل نگاه کرد. او نمیخواست صرفاً محصولاتی بسازد که بهعنوان کالاهای فناورانه به فروش برسند. او به دنبال آن بود که محصولاتش زندگی مردم را به طرز اساسی تغییر دهند. اولین نشانه از این تغییر بزرگ، در سال ۱۹۹۸ و با معرفی آیمک (iMac) دیده شد. آیمک تنها یک کامپیوتر شخصی نبود؛ طراحی جذاب و کاربردی آن باعث شد که کاربران به آن به چشم یک وسیله ضروری و حتی زیبا نگاه کنند. این محصول، که از لحاظ بصری کاملاً متمایز بود، نشان داد که جابز نهتنها به تکنولوژی فکر میکند، بلکه به تجربه کاربری و زیباییشناسی نیز اهمیت ویژهای میدهد.
اما این فقط آغاز راه بود. جابز بهسرعت به سمت محصولاتی رفت که بتوانند نهتنها کاربران حرفهای، بلکه عموم مردم را نیز به خود جذب کنند. او فهمیده بود که دنیای فناوری نیاز به محصولاتی دارد که ساده، کاربرپسند و خلاقانه باشند. همین فلسفه باعث شد که در سال ۲۰۰۱، محصول دیگری به نام آیپاد (iPod) معرفی شود؛ دستگاهی کوچک که به کاربران این امکان را میداد تا هزاران آهنگ را در جیب خود جای دهند. این محصول نهتنها صنعت موسیقی را دگرگون کرد، بلکه یکبار دیگر جابز را بهعنوان نوآوری که مرزهای محدودیت را شکسته، مطرح ساخت.
استیو جابز با ترکیب خرد و نوآوری، توانست محصولاتی بیافریند که نهتنها موفقیت تجاری کسب کردند، بلکه زندگی مردم را بهکلی تغییر دادند. او از دادهها و تحلیلهای دقیق برای تصمیمگیری استفاده میکرد، اما همواره چشماندازی خلاقانه داشت. یکی از معروفترین نمونههای این رویکرد، محصولی است که دنیای موبایل را متحول کرد: آیفون (iPhone).
در سال ۲۰۰۷، جابز آیفون را معرفی کرد و با این محصول همه تصورات قبلی درباره تلفنهای همراه را تغییر داد. آیفون فقط یک گوشی نبود؛ این دستگاه با صفحهنمایش لمسی و اپلیکیشنهای متنوع، بهسرعت به بخشی از زندگی روزمره مردم تبدیل شد. جابز در این محصول، تجربه کاربری را به اوج رساند و این نشان از همان خردمندی و تحلیل دقیق او داشت. او بهدرستی فهمید که کاربران به دستگاهی نیاز دارند که بتواند به تمام نیازهای دیجیتال آنها پاسخ دهد، و این محصول بهشکلی بیسابقه، این نیازها را برطرف کرد.
استیو جابز همیشه تاکید داشت که محصولات اپل باید نهتنها عملکرد عالی داشته باشند، بلکه از نظر طراحی و تجربه کاربری بینقص باشند. این ترکیب خلاقیت و خردمندی، جابز را به یکی از تأثیرگذارترین نوآوران دنیای فناوری تبدیل کرد. او با تحلیل دقیق نیازهای بازار و همگامسازی آن با طراحیهای نوآورانه، توانست محصولاتی خلق کند که مرزهای جدیدی برای تکنولوژی تعریف کنند.
در نهایت، خردمندی جابز در تصمیمگیریهای استراتژیک و توانایی او در دیدن مسیرهای جدید بود که اپل را به اوج رساند. او نشان داد که نوآوری تنها در ساخت محصولات جدید نیست؛ بلکه در طراحی تجربههایی است که بتوانند زندگی مردم را تغییر دهند. همین طرز تفکر و خلاقیت بینهایت بود که باعث شد استیو جابز به یکی از افسانههای دنیای فناوری تبدیل شود.
استیو جابز تنها یک کارآفرین نبود؛ او یک افسانه زنده بود که فلسفهاش نهتنها دنیای فناوری را تغییر داد، بلکه به فرهنگی جهانی در نوآوری و خلاقیت تبدیل شد. او با محصولاتی که خلق کرد و مسیری که پیمود، میراثی از خود بهجا گذاشت که همچنان الهامبخش نسلهای بعدی است. میراثی که نشان میدهد نوآوری بدون شجاعت و پشتکار معنا ندارد و موفقیت تنها در ساخت محصولات جدید خلاصه نمیشود، بلکه در تغییر جهان و بهبود زندگی انسانهاست.
پس از بازگشت موفقیتآمیز به اپل و معرفی محصولاتی مانند آیپاد و آیفون، استیو جابز به سمبل فردی تبدیل شد که مرزهای خلاقیت و تکنولوژی را جابهجا کرده است. او به جهان نشان داد که تکنولوژی میتواند ساده و در عین حال قدرتمند باشد. این ایده او از طراحی، که تکنولوژی باید در خدمت تجربه بهتر کاربر باشد، تبدیل به یکی از اصول کلیدی برند اپل شد. اما مهمتر از همه، جابز به ما آموخت که همیشه به دنبال کشف و تجربههای جدید باشیم.
در سال ۲۰۱۰، اپل بار دیگر با محصولی دیگر به بازار آمد که تعریف جدیدی از تکنولوژی همراه ارائه میداد: آیپد (iPad). این تبلت با طراحی ساده و عملکرد بینظیرش، راهی جدید برای کار با فناوریهای دیجیتال باز کرد. جابز با این محصول ثابت کرد که همچنان میتوان دنیای تکنولوژی را متحول کرد. او با هر محصول جدید، گویی در حال کاوش در قلمروهای ناپیدای آینده بود؛ درست مانند یک جستجوگر خستگیناپذیر که هر بار به دنبال کشف ناشناختهها و فراتر رفتن از مرزهای محدودیتها است.
استیو جابز در طول دوران کاری خود، هیچگاه از خطر کردن و تجربهکردن چیزهای جدید نترسید. این روحیه ماجراجویانه به او کمک کرد تا بر بسیاری از چالشهای پیشرو غلبه کند و از شکستها بهعنوان سکویی برای پرشهای بزرگتر استفاده کند. او همیشه به این باور داشت که شکست تنها مرحلهای از سفر است و هر بار که دوباره آغاز میکنی، فرصت جدیدی برای رسیدن به موفقیتهای بزرگتر داری. این همان فلسفهای است که استیو جابز را از دیگران متمایز کرد.
اما یکی از بزرگترین دستاوردهای جابز، نه محصولاتش، بلکه ایجاد فرهنگی از نوآوری بود که تا به امروز در اپل و دیگر شرکتهای فناوری وجود دارد. او به کارکنان خود یاد داد که همیشه باید به دنبال بهتر کردن تجربه کاربری و تغییر دادن زندگی مردم باشند. جابز بهعنوان یک خردمند و نوآور، توانست چشماندازهای جدیدی از تکنولوژی و طراحی ارائه دهد که همچنان الهامبخش میلیونها کارآفرین، طراح و تکنولوژیست در سراسر جهان است.
در سال ۲۰۱۱، استیو جابز پس از یک مبارزه طولانی با بیماری سرطان، از دنیا رفت. او در ۵۶ سالگی درگذشت، اما میراث او همچنان زنده است. اپل به یکی از بزرگترین و قدرتمندترین شرکتهای جهان تبدیل شده است و محصولات جابز همچنان زندگی میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار میدهند. او در لحظات پایانی زندگیاش نشان داد که هرگز از جستجو برای نوآوری و کشف مسیرهای جدید دست نکشیده است.
جابز با زندگی و کارهایش به ما آموخت که نوآوری و خلاقیت نیاز به شجاعت دارند. او با هر محصول جدید، دنیایی از امکانات را برای دیگران باز کرد و به ما یاد داد که هیچگاه از رویارویی با ناشناختهها نترسیم. فلسفه او این بود که هیچگاه به کم راضی نباشیم و همیشه به دنبال بهترین باشیم.
میراث استیو جابز، همچنان بهعنوان یک منبع الهام برای جستجوگران آینده باقی مانده است. او به همه ما آموخت که در دنیای بیپایان فناوری، هیچگاه مرزی وجود ندارد که نتوان از آن عبور کرد. و این دقیقاً همان چیزی است که هیستوبرند در جستجوی آن است: کشف داستانهایی که به دیگران الهام میبخشند و نشان میدهند که چگونه میتوان با خلاقیت، جهان را تغییر داد.
استیو جابز تنها فردی نبود که محصولاتی نوآورانه و شگفتانگیز خلق کرد؛ او درسهای عمیقی درباره خلاقیت، شکست، نوآوری و تلاش به ما آموخت که فراتر از فناوری و کسبوکار بود. این درسها نهتنها به کارآفرینان و تکنولوژیستها بلکه به هر کسی که به دنبال پیشرفت و خلق چیزی متفاوت است، الهام میبخشند.
یکی از اولین و مهمترین درسهایی که از زندگی استیو جابز میتوان آموخت، این است که شکستها بخشی از مسیر موفقیت هستند. جابز، خود نمونه بارز این اصل بود. او در میانه دهه ۸۰ از شرکتی که خودش بنیان نهاده بود اخراج شد؛ اتفاقی که میتوانست پایان کار بسیاری از افراد باشد. اما برای جابز، این شکست نهتنها پایان نبود، بلکه آغازی برای مسیری تازه بود. او با تأسیس نکست و پیکسار، نشان داد که شکستهای موقتی میتوانند فرصتی برای کشف مسیرهای جدید باشند. او به همه ما آموخت که از شکست نترسیم، بلکه از آن بهعنوان نقطهای برای یادگیری و پیشرفت استفاده کنیم.
درس مهم دیگری که جابز به ما داد، اهمیت نوآوری همراه با درک نیازهای واقعی مردم است. جابز همیشه بر این باور بود که تکنولوژی به تنهایی کافی نیست. او معتقد بود که محصولات باید ساده، زیبا و کاربردی باشند و بتوانند زندگی مردم را بهتر کنند. او در بسیاری از مواقع، نیازهایی را تشخیص داد که حتی خود مردم هنوز از آن آگاه نبودند. محصولاتی مانند آیفون، آیپاد و آیپد دقیقاً به همین دلیل موفق شدند؛ زیرا آنها نهتنها نیازهای موجود را برطرف میکردند، بلکه تجربهای بهتر و متفاوت به کاربران ارائه میدادند.
یکی دیگر از نکات برجسته در زندگی جابز، ترکیب خلاقیت با دقت و توجه به جزئیات بود. او بارها گفته بود که “طراحی فقط این نیست که چه شکلی به نظر میرسد؛ طراحی این است که چگونه کار میکند.” این فلسفه طراحی، به محصولات اپل هویتی بخشید که آنها را از رقبا متمایز میکرد. جابز بهدقت روی تمام جنبههای محصول، از طراحی ظاهری گرفته تا تجربه کاربری، نظارت داشت. او همیشه به دنبال بهترین راهحل بود و هیچگاه به کمترین راضی نمیشد. این اصل به ما یادآور میشود که در هر کاری که انجام میدهیم، باید دقت و وسواس کافی به خرج دهیم تا بهترین نتیجه را کسب کنیم.
از دیگر درسهای بزرگی که جابز به ما داد، اهمیت ترکیب تکنولوژی با هنر و خلاقیت است. جابز همیشه تأکید داشت که نوآوری تنها در تولید تکنولوژی جدید نیست، بلکه در ارائه تجربهای جدید و متمایز است. او با ترکیب علم و هنر، توانست محصولاتی خلق کند که هم از نظر تکنولوژیکی و هم از نظر زیباییشناسی منحصر به فرد بودند. این رویکرد باعث شد اپل نهتنها بهعنوان یک شرکت تکنولوژیکی، بلکه بهعنوان نماد خلاقیت و طراحی شناخته شود.
استیو جابز همچنین به ما آموخت که باید شجاعت رویارویی با ناشناختهها را داشته باشیم. او هیچگاه از جستجو در قلمروهای ناشناخته نترسید و همواره به دنبال راههای جدید و متفاوت بود. این ماجراجویی در مسیرهای تازه، او را به موفقیتهای بینظیری رساند. او همواره به کسانی که میخواستند چیزی متفاوت خلق کنند، میگفت: “بیپرواترین کارها را انجام دهید؛ مرزها را بشکنید.” این جمله از جابز، همه ما را به کاوش در قلمروهای جدید و بیپروایی در خلاقیت تشویق میکند.
در نهایت، بزرگترین درسی که میتوان از استیو جابز گرفت این است که همیشه به چشمانداز بزرگتر نگاه کنیم. جابز هرگز به مسائل سطحی و موقت بسنده نمیکرد. او همواره چشماندازی بلندمدت داشت و به دنبال خلق چیزی بود که نهتنها در لحظه موفق باشد، بلکه برای نسلهای آینده نیز ارزشمند باقی بماند. جابز به همه ما یادآور شد که هدف نهایی نوآوری، ایجاد تغییرات مثبت در جهان است. او زندگی خود را وقف این هدف کرد و به ما نشان داد که اگر بتوانیم چشمانداز خود را به شکلی گسترده و عمیقتر تعریف کنیم، میتوانیم دنیا را تغییر دهیم.
فوریه 1955
پل جابز (Paul Jobs) سرباز گارد ساحلی ارتش آمریکا و یک مکانیک حرفهای موتور بود که پس از پایان جنگ جهانی دوم بازنشسته شد و در سال 1946 با کلارا هاگوپیان (Clara Hagopian) ازدواج کرد. مشکلی که در زندگی پل و کلارا وجود داشت این بود که آنها نمیتوانستند بچهدار شوند بنابراین تصمیم گرفتند تا کودکی را به فرزندخواندگی بپذیرند.
در همان زمان استیون پل جابز در ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ در سانفرانسیسکو، کالیفرنیا به دنیا آمد. والدین بیولوژیکی او، جوان شیبل و عبدالفتاح جندالی (Joanne Schieble and Abdulfattah Jandali)، تصمیم گرفتند سرپرستی اورا به خانواده دیگری واگذار کنند. استیو توسط پل و کلارا جابز، یک زوج طبقه متوسط پایین، به فرزندی پذیرفته شد که چند سال بعد به شهر حومهای مانتین ویو (Mountain View) نقل مکان کردند.
اواخر دهه 1950 میلادی
شهر سانتا کلارا پس از پیدایش و تاسیس تعداد زیادی از شرکتهای نیمهرسانا در این منطقه در اوایل دهه ۱۹۵۰ به عنوان سیلیکون ولی Silicon Valley (دره سیلیکون) شناخته شد. به این ترتیب، استیو جابز جوان در محلهای بزرگ شد که پر از مهندسانی بود که در تعطیلات آخر هفته روی موضوعات مربوط یه الکترونیک و دیگر گجتها در گاراژهای خود کار میکردند. این محیط علاقه او به این حوزه را در طول مسیر رشدش شکل داد. در سن ۱۳ سالگی، او با یکی از مهمترین افراد زندگی خود آشنا شد: استیون وزنیاک (Stephen Wozniak) ۱۸ ساله، یک اعجوبه الکترونیک و یک نسخه کپی از استیو جابز.
تصاویری از پل جابز
سال 1973 میلادی
پنج سال بعد، هنگامی که استیو جابز به سن دانشگاه رسید، به والدینش گفت که میخواهد در کالج رید (Reed College) که یک کالج گرانقیمت هنرهای آزاد در اورگن بود ثبتنام کند. با اینکه پرداخت شهریه برای این زوج فقیر بسیار زیاد بود، آنها به والدین بیولوژیکی استیو قول داده بودند که او تحصیلات دانشگاهی خواهد داشت، بنابراین تسلیم شدند. استیو به دلیل علاقه یشتر به فلسفه شرقی، رژیمهای میوهخواری و LSD تنها یک ترم در کالج ماند و سپس ترک تحصیل کرد.
استیو جابز در کالج
1974
چند ماه بعد، استیو به کالیفرنیا بازگشت تا کار مناسبی پیدا کند. او در شرکت نوپای و تازه تاسیس آتاری استخدام شد و از دستمزد خود برای سفری به هند با یکی از دوستان دانشگاهیاش، دن کوتکه، استفاده کرد تا به دنبال “روشنگری” بگردد. او کمی ناامید بازگشت و شروع به علاقهمندی بیشتر به فعالیتهای جدید دوستش وزنیاک کرد.
1975
استیو وزنیاک، که علاقهاش به الکترونیک قویتر شده بود، به طور منظم در جلسات گروهی از علاقهمندان اولیه کامپیوتر به نام Homebrew Computer Club شرکت میکرد. آنها بنیانگذاران واقعی کامپیوترهای شخصی امروزی بودند، مجموعهای از متخصصین رادیو و مخابرات، مهندسان نرمافزار، برنامه نویسان و آماتورهای با استعداد جمع میشدند تا آخرین دستاوردهای خود در ساخت رایانه شخصی یا نوشتن نرمافزار را به نمایش بگذارند. این باشگاه پس از عرضه کیت کامپیوتر شخصی Altair 8800 در سال 1975 شروع به محبوبیت کرد.
اولین نسخه Altair 8800
1 آوریل 1976
حضور در دورهمیها و جلسات هفتگی باعث شکوفایی استعداد استیو وزنیاک شد و توانست اولین برد محاسباتی خود را بسازد. استیو جابز هم به این موضوع علاقهمند شد و خیلی سریع فهمید که این اختراع میتواند دنیای ناشناخته کامپیوترها در آن زمان را متحول کند. جابز موفق شد وزنیاک را متقاعد کرد تا یک شرکت تأسیس کنند و به این ترتیب شرکت کامپیوتری اپل در 1 آوریل 1976 توسط استیو جابز، استیو وزنیاک و رون وین متولد شد.
استیو جابز، استیو وزنیاک و رون وین بنیانگذاران شرکت اپل
بهار 1976
اما Apple I واقعا چه بود؟
دو استیو برای تولید Apple I تنها کاری که انجام دادند ساده سازی تکنولوژی و تولید سیستمهای ارزانتر و مناسبتر برای عموم مردم بود. وزنیاک وظیفه طراحی و تولید Apple I را برعهده داشت و جابز مسئول فروش و بازاریابی بود.
Apple I با قیمت پایه 666 دلار و 66 سنت عرضه شد که درآمد 800 هزار دلاری را برای شرکت اپل ایجاد کرد. جابز و وزنیاک ماهها در گاراژ خانه استیو مشغول تولید و مونتاژ بردهای Apple I بودند.
جابز، وزنیاک و Apple I
ژانویه 1977
بعد از موفقیت Apple I، وازنیک کار روی کامپیوتر بهتری را آغاز کرد و یک نسخه جدید بسیار پیشرفتهتر و قدرتمندتر که از کارتهای گرافیکی رنگی نیز پشتیبانی میکرد. جابز و وازنیک پیشبینی میکردند که Apple II میتواند آینده شگفتانگیزی داشته باشد؛ به همین دلیل جابز به دنبال جذب سرمایهگذار بود.
جابز در ژانویهی ۱۹۷۷ توانست انجل مایک مارکولا، مدیرعامل سابق اینتل را متقاعد کند که مبلغ ۲۵۰ هزار دلار روی Apple II سرمایهگذاری کند.
Apple II با طراحی زیبا، استفاده اسان و تعداد زیادی از ویژگی های جذاب در آن زمان، بیشتر رقبای خود را شکست داد و فروش آن بنیانگذاران اپل را میلیونر کرد.
پس از معرفی VisiCalc، اولین برنامه صفحهگسترده تجاری موفق بود: صدها هزار آمریکایی، چه حسابدار باشند، چه صاحب کسبوکارهای کوچک، یا حتی کسانی که فقط میخواستند محاسبات مالی زندگی روزمره خود را انجام دهند، Apple II را خریداری کردند تا در خانه محاسبات انجام دهند.
این بزرگترین کمپین فروش شرکت اپل بود و رکورد بیشترین رشد را در میزان فروش Apple II ثبت کرد.
ژانویه 1977
با توجه به همه این موفقیتهای به دست آمده سرانجام بنیانگذاران اپل تصمیم گرفتند که مالکیت شرکت را از طریق فروش در بازار بورس به سهامی عام تغییر دهند. پس از این اتفاق داراییهای استیو جابز در سن 25 سالگی به بیش از 200 میلیون دلار رسید.
تا سال 1980 که نسخه Apple III توسط شرکت اپل تولید و وارد بازار شد و یک شکست تجاری کامل بود، هیچ رقیب خاصی در بازار برای اپل وجود نداشت. اما این موفقیت توجه شرکت IBM که یکی از بازیگران اصلی حوزه تکنولوژی بود را به این بازار جلب کرد. پس از شکست Apple III، اولین نسخه کامپیوترهای IBM در سال 1981 وارد بازار شد.
1982
استیو جابز در ابتدا به کامپیوتر لیزا اعتقاد زیادی داشت. اما چرا لیزا؟
در سال 1978، کریسان برنان دوست دختر سابق استیو در زمان دبیرستان، دختر کوچکی به دنیا آورد که او را لیزا نامید. اگرچه از نظر همه دوستان نزدیک استیو پدر بود اما او این موضوع را انکار کرد. جابز با وجود میلیونها دلاری که در اپل جمع کرده بود، هیچ کمک مالی به کریسان نمیکرد. با این حال نام “LISA” را برای کامپیوتر جدیدی که اپل در حال ساخت آن بود، در نظر گرفت.
در سال بعد، حضور استیو در آزمایشگاه تحقیقات کامپیوتر زیراکس PARC تأثیر زیادی بر او گذاشت. دانشمندانی که در آنجا کار میکردند، به فناوریهایی مثل رابط کاربری گرافیکی (GUI) و ماوس، چاپ لیزری و برنامهنویسی شی گرا رسیده بودند که آینده صنعت را مشخص میکرد.
جابز به رابط کاربری گرافیکی علاقه مند شد که استفاده از آن بسیار ساده تر از تکنولوژیهای آن روز بود. به جای یادگیری یک زبان کامپیوتری، برای استفاده از آن فقط باید به تصاویر اشاره کنید. او اصرار داشت که لیزا باید یک رابط کاربری گرافیکی و یک ماوس نیز داشته باشد.
پروژه لیزا کاملا شکست خورد و استیو از مدیریت این پروژه کنار گذاشته شد.
استیو جابز، در سال ۱۹۵۵ در سان فرانسیسکو چشم به دنیا باز کرد و از همون بچگی میدونست که فرق دکمههای ریموت کنترل تلویزیون با